ایمنی شناسی (Immunology) سالهای فطرت طولانی خود را پشت سر گذاشته و اکنون موج آن تمام فضاهای علوم تجربی را تسخیر کرده است.
سخن از ایمنی شناسی است که در سالهای اخیر به عنوان یک علم مستقل در قلمرو علوم جلوه گر شده و مخصوصاً به عنوان یکی از جدیدترین رشته ها در پزشکی دگرگونیهایی را ایجاد نموده است. همچنین این علم در پیشرفت بسیاری از علوم تجربی دیگر از قبیل بیوشیمی، میکرب شناسی، ژنتیک و آسیب شناسی نقش مهمی دارد، نظم حاکم بر سیستم ایمنی، نظمی است شگفت انگیز که موجود زنده برای ادامه زندگی ناگزیر از اصول آن در تکاپویی پیگیر است و دمی از ستیز و پیکار باز نمی ایستد. کیفیت آفرینش موجودات زنده و خصایص خلقت و دنیای شگفت انگیز درونشان صحنه مبارزه ای مستمر و همه جانبه در برابر میلیونها عوامل بیماریزا و غیر بیماریزا است که اگر این کشمکش درونی نباشد اثری از حیات نخواهد بود. هر موجود زنده به کمک سیستم ایمنی شرایط طبیعی را برای ادامه زندگی مساعد می سازد، بنابراین شعور فطری و تکامل این سیستم است که موجود زنده را از عوامل بیرونی و درونی مصون نگه می دارد و به او قدرت زندگی می بخشد. اگر به ریشه یابی این علم بپردازیم می بینیم که لغت «Immune» از ریشه لاتین آن «Immunis» مشتق شده است که به معنی معاف بودن از پرداختن وجهی از قبیل مالیات و غیره است. حدود یک قرن ایمنی به مقاومت بدن در برابر هجوم عوامل عفونی اطلاق یا مقاومت بدن در برابر تهاجم مکرر عوامل بیماریزا تلقّی می شد، ایمنی را از زمانهای بسیار دور در چین باستان و همچنین در امپراتوری اسلامی می شناختند.
در چین و قسمتی از کشورهای آسیا که در قلمرو حکومت اسلامی و از دانش و فرهنگ غنی برخوردار بودند برای ایجاد مصونیت، از مایع وزیکول افراد مبتلا به آبله، که بیماری کشنده ای بود، روی بدن افراد سالم می مالیدند و به اصطلاح نوعی تلقیح انجام می دادند که بدین گونه مصونیت ایجاد می شد. بطور کلی ایمنی شناسی در قرن شانزدهم و هفدهم در چین و امپراتوری اسلامی علمی کاملاً شناخته شده بود و در آن زمان به سبب این که بیماری آبله بی نهایت در جهان شایع و فوق العاده خطرناک بود برای ایجاد مصونیت در برابر بیماری کشنده، پوسته های خشک شده پوستهای آبله را به صورت پودر در می آوردند و افراد سالم که در معرض خطر بیماری بودند این گرد را استنشاق می کردند و بدین ترتیب نوعی ایمنی ایجاد می شد.
در دنیای غرب با وجود کشتار وحشتناک و شیوع زیاد این بیماری هیچ گونه اقدامی جهت پیشگیری به عمل نمی آمد.
در برخی از کشورها، بویژه انگلستان، دامنه شیوع و وخامت حال بیماران، بیشتر از سایر کشورهای اروپایی بود. همسر سفیر انگلستان در دربار امپراتور عثمانی (ترکیه امروزی) که Wortley Montagu Lady Mary نام داشت برای معرفی نوعی ایجاد مصونیت نامه ای به یکی از دوستانش در انگلستان می نویسد که بد نیست بخشی از این نامه را به عنوان سند افتخار مسلمانان که در آن زمان هنوز سایه شوم استعمار بر سر آنان گسترده نشده بود و با فرهنگ اسلامی نیز بیگانه نبوده و به گواه تاریخ نویسان غربی در بسیاری از علوم پیشتاز بودند ذکر کنیم، به امید آن که این بازگشت به خویشتن به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی نصیب امت ما بشود و راهی باشد به سوی نور... قسمتی از این نامه چنین است:
«... بیماری آبله که در انگلستان آن قدر شایع و کشنده است در این جا بطور کلی بیماریی است بدون خطر، مردم این دیار وقتی پی می برند که یکی از افراد خانواده در معرض خطر بیماری آبله است عده ای از افراد فامیل را دور هم جمع می کنند (معمولاً 15تا 16 نفر)، سپس مسن ترین زن فامیل در حالی که ظرفی از ماده ضد آبله در دست دارد، تمایل فرد مبتلا را برای گشودن یکی از وریدهایش جویا می شود آنگاه با سوزنی درشت (که درد ناشی از فرو کردن آن به اندازه ایجاد یک خراش بیش نیست) و به مقدار گنجایش سوزن ماده ضد آبله درون ورید تزریق می شود. هنوز کسی را سراغ ندارم که به علت عارضه این روش مرده باشد، باور کنید از این آزمایش بی خطر بسیار خشنود هستم بویژه از زمانی که این روش پیشگیری را در مورد پسر عزیزم که در معرض بیماری آبله بود به کار برده و او را نجات دادند.
به پاس این فداکاری و میهن پرستی و با همه مشکلاتی که دارد امید است روزی بتوانیم این اختراع بسیار مفید مسلمانان را برای به کارگیری به انگلستان بیاورم...».
سه سال بعد یعنی در مارس 1718 این خانم به انگلستان برگشت، پسر و دختر او نخستین افراد انگلیسی بودند که در برابر بیماری آبله ایمنی کامل داشتند.
تا این که در سال 1721 جامعه سلطنتی پزشکان انگلستان با رفت و آمدهای متعددی که به کشورهای اسلامی و چین داشتند متوجه شدند که شیوع این بیماری وحشتناک در این کشورها بمراتب کمتر و پیش آگهی آن نسبت به آنچه در انگلستان دیده می شود بسیار بهتر است.
مهمتر از این، نوشته محمد زکریای رازی فیلسوف، شیمیدان و پزشک بزرگ عالم اسلام و ایران است وی در یکی از کتابهای پزشکی خویش به نام «مفید الخاص» که به لطف و یاری امور فرهنگی آستان قدس به تنها نسخه خطی آن در کتابخانه آستان قدس رضوی دست یافته ایم، نوعی درمان عقرب گزیدگی را پیشنهاد می کند که شبیه به پادزهرهای امروزی است.

ادوارد جنر (Edward Jener): نخستین جرقه روشنایی به سوی ایمنی پیشگیری توسط ادوارد جنر که یک پزشک عمومی انگلستان بود، ایجاد شد. او از شایعه ای که بین مردم رواج داشت، یعنی افرادی که با گاو و گوسفند تماس نزدیک دارند دچار آبله گاوی نمی شوند، استفاده کرد و به آن تحقق بخشید.
ادوارد جنر پسر یک کشیش انگلیسی بود. در ماه مه 1749 متولد شد. در سن 13 سالگی علاقه زیادی به طبیعت داشت و همین علاقه او را به رشته پزشکی کشاند و دوره مذکور را در لندن به پایان رسانید و برای خدمت به بیماران به شهر خود بازگشت. با تجربه و دقت مشاهده کرد دامدارانی که دچار آبله گاوی می شوند در برابر آبله انسانی مصونیت دارند و بدین ترتیب توانست در سال 1798 یکی از علمی ترین روشهای واکسیناسیون علیه آبله را ابداع کند و با اندیشه والای خود جان میلیونها انسان را نجات دهد. جنر پوستولهای آبله گاوی را به دست دختری به نام سارا نلمث (Sarah Nelmes) تلقیح نمود و او را در برابر آبله انسانی مصون ساخت.
به دنبال این تجربه جنر کتابچه ای تحت عنوان (چگونه آبله گاوی انسان را در برابر آبله مصون می سازد) منتشر ساخت. روش جنر هنوز یکی از بهترین روشها جهت ایمونیزاسیون در برابر آبله است. ابداع جنر این پزشک روستایی باعث ریشه کنی آبله در دنیا شد.
لوئی پاستور(Luis-Pasteur): یکی از چهره های سرشناس در ایمونولوژی، لوئی پاستور می باشد. او با حرارت دادن کشت میکربها، بیماریزایی آنها را کاهش داد. همچنین با تزریق کشت Bacillus antracis- که 42 درجه سانتی گراد حرارت دیده بود- به گوسفند، باعث ایمنی این حیوان شد در صورتی که تزریق بدون حرارت این میکرب، شدیداً بیماریزاست. بعدها پاستور متوجه شد که کشت حرارت دیده میکرب تزریق شده به گوسفند در برابر بیماری سیاه زخم مقاوم است و همین تجربه در سال 1881 به کشف واکسن سیاه زخم منجر شد.
پاستور برای تلقیح، از میکربهای کشت نشده یا حرارت دیده استفاده می کرد که بدین ترتیب اثر بیماریزایی میکربها را از بین می برد ولی اثر ایمنی بخش آنها را نگهداری می کرد.
از افتخارات دیگر پاستور کشف (واکسن هاری) می باشد. در زمان پاستور هنوز ویروس هاری کشف نشده بود ولی این دانشمند با تزریق عصاره نخاع حیوان مبتلا به سگ سالم، یک نوع مصونیت ایجاد نمود.
در 6 جولای 1885 کودکی به نام ژوزف مستر (Joseph Meister) که توسط سگ هار گازگرفته شده و به هاری مبتلا شده بود، جهت تلقیح واکسن نزد پاستور آوردند. پاستور با اکراه ولی بر اثر اصرار و پافشاری پدر و مادر کودک او را مورد تلقیح واکسن ابداع شده خود قرار داد. با کمال تعجب با تزریق واکسن کودک از مرگ حتمی نجات یافت. چند هفته بعد پاستور مشاهدات خود را به آکادمی علوم پاریس گزارش داد و در عرض یک سال 350 مورد توسط واکسن هاری واکسینه شدند.
روش پاستور بزودی در تمام اروپا و سپس در تمام دنیا مورد توجه قرار گرفت و همین ابداع جالب به تاسیس «انستیتو پاستور» در پاریس و سایر نقاط دنیا منجر شد که هنوز سالها بعد از مرگ این فرزانه عالم پزشکی و ایمونولوژی این موسسات علمی مشغول تحقیق در بیماریهای عفونی و ایمونولوژی هستند.
ژوزف مستر اولین کسی که توسط واکسن هاری از مرگ نجات یافته بود به پاس احترام به پاستور و قدرشناسی از وی تا سال 1940 دربان انستیتو پاستور پاریس بود ولی بعد از اشغال پاریس توسط آلمانیها دستنویس های پاستور به دست آلمانیها افتاد و این فرد وفادار بر اثر ناراحتی به خودکشی اقدام کرد.
مچینکُف (Elie-Metchnikoff): در سال 1845 در روسیه متولد شد تحصیلات او در رشته جانورشناسی بود. این جانورشناس روسی برای اولین بار پی برد که ایمنی بدن توسط سلولهای بخصوصی در گردش خون انجام می پذیرد. ایمنی سلولی از کشفیات این دانشمند است.
مچینکف هنگامی که در یکی از دانشگاههای آلمان به عنوان دوسنت مشغول تدریس بود در سال 1868 بر اثر عشقی شورانگیز ازدواج نمود ولی دیری نگذشت که دست تقدیر همسر محبوبش را به دنبال یک بیماری از او گرفت و این دانشمند به سبب این شوک روحی دچار افسردگی گردید و با دوز بالای مرفین به خودکشی ناموفق اقدام کرد، چند سال بعد که هنوز یاد همسر جوانش توفانی از غم و ناامیدی در وجودش برپا کرده بود با تزریق میکربی بیماریزا به خویشتن مجدداً به خودکشی اقدام کرد که این بار سخت بیمار شد ولی سرنوشت او را از مرگ حتمی نجات داد و دومین همسر خودش را برگزید و از دانشگاه استعفا کرد، خودکشی دوم او باعث کشف پدیده شگرف فاگوسیتوز (Phagocytosis) یا بیگانه خواری گردید و در سال 1908 به اخذ جایزه نوبل موفق گردید، یادش گرامی باد.

روبرت کُخ Robert Kock) 1910-1843): چهره سرشناس پزشکی اولین کسی بود که ازدیاد حساسیت تاخیری را کشف کرد. کخ از تواناییهای ارلیش در دفاع بدن نهایت استفاده را نمود. در سال 1889 pfeiffer شاگرد کخ Cross-Immunity را بین دو میکرب مشابه در خوکچه هندی مشاهده کرد.
رسوب سرولوژیک روی ژله از کشفیات Ouchterlony دانشمند سوئدی در سال 1948 می باشد. آگلوتیناسیون به وسیله آنتی سرم ویدال را (Widal) ابداع نمود.
Bordet طبیب بلژیکی اولین بار به وجود alexin پی برد که بعدها توسط ارلیخ به کمپلمان تغییر نام یافت و مقاله او در این مورد از اهمیت خاصی برخوردار است که به خاطر آن در سال 1919 به اخذ جایزه نوبل موفق گردید. روش ایمونوفلورسانس در سال 1942 به وسیله کونس (Coons) ابداع گردید.
کومبس (Coombs) در سال 1945 از کمبریج انگلستان به انجام تست آنتی گلبولین موفق گردید که امروزه به نام خود او تست کومبس معروف است که برای تعیین پادتن ناکامل به کار می رود.
امیل فون بهرینگ Emil Von Behring (1917-1845):- بهرینگ در خانواده فقیری به دنیا آمد. او توانایی ادامه تحصیل در دانشکده پزشکی را نداشت و مجبور شد در دانشگاه آزاد برلین رشته الهیات را برگزیند ولی بعدها موفق شد به دانشکده پزشکی ارتش آلمان در برلین راه یابد و سالها در ارتش به عنوان پزشک مشغول خدمت بود تا این که در سال 1889 به آزمایشگاه رابرت کخ در برلین راه یافت و سپس به اتفاق کخ در انستیتوی بیماریهای عفونی مشغول به کار شد. در ان زمان مرگ و میر بر اثر دیفتری و کزاز شایع بود و بهرینگ موفق شد برای اولین بار در سال 1890 آنتی توکسین را کشف نماید. به خاطر این کشف در سال 1901 موفق به دریافت جایزه نوبل گردید. او بنیانگذار کارخانه عظیم بهرینگ آلمان است که فرآورده های بیولوژی می سازد. در سال 1903 بهرینگ با دانشمند معروف انگلیسی به نام رایت (Wright) شروع به همکاری نمود. رایت شخصیت علمی والایی داشت. ابتدا در رشته ادبیات در Trinity College دابلین (ایرلند جنوبی) اشتغال داشت و به همین جهت سخنوری توانا بود.
رایت در بیمارستان سنت مری لند به کشف پدیده Opsonin در مورد لکوسیتها موفق شد. کارهای ارزنده او در مورد بیماری تیفوئید هنوز از ارزش علمی والایی برخوردار است. تست رایت برای تشخیص تیفوئید از ابداعات اوست. لازم به یادآوری است که الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین در بیمارستان سنت مری شاگرد رایت و بهرینگ بوده است.
پُل ارلیش (Paul-Ehrlich): از چهره های سرشناس ایمونولوژی است. رشته مورد علاقه او بافت شناسی بود. اولین کار ارزشمند او رد ایمونولوژی کشف Mast-cell می باشد. از اختصاصات شخصیتی او علاقه شدید به سیگار و نوشتن مطالب و نظم او در آزمایشگاه بوده است. بعد از بهبودی از بیماری سل به دارو درمانی علاقه مند بود ولی علاقه مندیش به ایمونولوژی او را به دریافت جایزه نوبل در سال 1908 موفق نمود. وی برای اولین بار متوجه شد که ایمنی از مادر به جنین قابل انتقال است. توجه او درباره آنتی بادی هنوز از اهمیت خاصی برخوردار است. ارلیش برای اولین بار برای پدیده خود ایمنی «خود مسمومیتی وحشتناک» (Horror autotoxicus) را به کار برد. به کار بردن واژه کمپلمان به جای Alexin نیز از افتخارات دیگر او می باشد.
کارل لندشتاینر Karl-Landsteiner (1943-1868): پزشک آلمانی که به آمریکا مهاجرت کرد و طبابت را  کنار گذاشت و به علوم رو آورد. او خدمات ارزنده ای در زمینه ایمونولوژی مخصوصا ایمونوبیوشیمی انجام داد. بیشترین مطالعه او روی هاپتن ها بود. لندشتاینر برای اولین بار متوجه شد که مواد شیمیایی با وزن مولکولی کوچک اگر با ماده شیمیایی دیگر ترکیب شوند پس از تزریق به حیوان پاسخ ایمنی خوبی خواهد داشت. او 25 سال در مورد هاپتن ها کارکرد و از 167 مقاله ای که از این دانشمند منتشر شده است 95 مقاله مربوط به هاپتن است.
ولی کار درخشان و چشمگیر او کشف گروه خونی ABO در سال 1901 می باشد که توانست در زمینه سر و ایمونولوژی شگفتی جالبی را پدید آورد و به دریافت جایزه نوبل موفق گردد. همزمان با لندشتاینر Heidelberger و همکارانش موفق به کشف تست رسوبی شدند و سپس شاگرد او Kabat واکنش اگلوتیناسیون را ابداع نمود.
از چهره های سرشناس و تاریخی ایمونولوژی باید از پورتیه (Portier) و ریکت (Richet) نام برد (1935-1850) که پدیده آنافیلاکسی را شناسایی کرد و در سال 1913 موفق به اخذ جایزه نوبل شد.

تاریخچه دوره جدید ایمونولوژی

در سال 1972 دانشمندان انگلیسی و آمریکایی به نامهای پورتر (Porter) و جراد ادل من (Gerald Edelman) ساختمان ایمونوگلبولین را کشف کردند و برنده جایزه نوبل شدند.
از ایمونولوژیستهای معاصر جا دارد که از دو چهره سرشناس و برندگان جایزه نوبل میداوا و بُرنت (Medawar) و (Burnet) نام ببریم که «تحمل ایمونولوژیک» از یافته هیا این دواست.
در سال 1942Felton نشان داد که اگر به موشی به مقدار کم پلی ساکاریدهای پنوموکوک تزریق شود یک نوع مصونیت برای حیوان ایجاد می شود و اگر مقدار تزریق زیاد باشد به عفونت منجر می شود. این پدیده به نام «فنومن فلتن» معروف است.
بعد از جنگ جهانی دوم و مخصوصاً در این سالهای اخیر پیشرفت قابل ملاحظه ای در زمینه ایمونولوژی رخ داده است که فضای این کتاب برای بازگو کردن همه آنها مناسب نیست و به ذکر نمونه هایی از آن می پردازیم.
میداوا (Medawar) در سال 1935 در لندن و اُون (Owen) در سال 1945 به کشف پدیده تحمل ایمونولوژیک اکتسابی موفق شدند و این پدیده در پیون بافت ها کمک موثری نمود. در سال 1953 گرابار (Grabar) به کشف IgA موفق شد در سال 1962 میلر (Miller) در لندن به نقش و اهمیت تیموس در ایمونولوژی پی برد.
در این سالهای اخیر رشته های مختلفی در ایمونولوژی به وجود آمد که مهمترین آنها عبارتند از:
ایمونوپاتولوژی: که پروسه های پاتولوژی را مورد بحث قرار داده و تفسیر روشنی از بیماریها به ما می دهد.
ایمونوژنیک: از آنتی ژنهای بافتیف نشانه های ژنتیکی ایمونوگلبولینها و انتقال اطلاعات ژنتیکی از کروموزومها به سیستم ایمنی بحث می کند.
ایمونولوژی تومورها: از پدیده های بدخیم و اختصاصات ایمونولوژیک سلولهای سرطانی را بازگو می کند.
ایمونولوژی پیوند: از پیوند بافتها و اعضا و نقش فنوتیب آنتی ژنهای سازگاری بافتی گفتگو می کند.
اختلالات ایمونولوژیک: اختلال و پاتوفیزیولوژی بیماریهای سیستمیک و متدهای ایمونوتراپی را توصیف می کند.
برندگان جایزه نوبل در ایمونولوژی:
1901 Behring به خاطر سرم درمانی در دیفتری.
1905 Koch به خاطر تحقیق روی سل و پدیده ازدیاد حساسیت.
1908 Ehrlich به خاطر کار در زمینه اساس ایمونولوژی و Metchnikoff کشف پدیده فاگوسیتوز.
1913 Richet به خاطر کشف آنافیلاکسی.
1919 Bordet به خاطر کشف کمپلمان.
1928 Nicolle به خاطر کارهای چشمگیر او درباره تیفوس.
1930 Landsteiner کشف گروههای خونی انسانی.
1960 Burnet و Medawar تحمل ایمونولوژیک اکتسابی را بیان داشتند.
1972 Edelman و Porter کشف ساختمان شیمیایی آنتی بادیها.
1977 Yalow ابداع رادیو ایمونوآسی.
1980 Dausset و Snell به خاطر کشف آنتی ژنهای سازگاری بافتی در سلولهای انسانی و حیوانات.
1980 Benacerraf کنترل ژنتیک پاسخهای ایمنی.
1984 Kohler و Milstein به خاطر کشف سلول هیپرید و تکنیک تولید مونوکلونال آنتی بادی.
1984 Jerne به خاطر توصیف شبکه ائدیوتایپ.
1987 Tohegawa پدیده ژنتیک در تولید آنتی بادیهای مختلف.
در این جا بر خود لازم می دانم که به یمن مکتب انسان ساز اسلام ه ارج و مقامی والا برای «معلم» قائل است و به فرمایش «همای رحمت» حضرت علی علیه السلام که فرمود: هر کس کلمه ای به من بیاموزد تا آخر عمر بنده او هستم، با کمال ادب از برخی کسانی که الفبای ایمونولوژی را به من آموخته ان و از ایمونولوژیستهای مشهور هستند نام ببرم:
پروفسور Doniach خانمی دانشمند که در ایمونولوژی غدد، کشفیاتی دارد و جزو اولین کسانی است که توانست نظر خود ایمنی دیابت را معرفی نماید.
پروفسور Ivan Roitt از استادان معروف دانشگاه لندن و چهره سرشناسی در ایمونولوژی غدد که در نظریه خود ایمنی بیماری هاشی ماتو کارهای زیادی انجام داده است.
پروفسور Sharpp از استادان معروف دانشگاه میسوری آمریکا که برای اولین بار نظریه بیماری Mixed connective tissue را بیان کرد و پروفسور Bluementhal استاد دانشگاه مینوستای آمریکا که در ایمونوژنتیک آلرژیها صاحب نظر می باشد.
پروفسور Pepys پدر آلرژی دنیا که اخیراً از دانشگاه لندن بازنشسته شده است، «پریک تست» به صورت فعلی از ابداعات او می باشد و همچنین کشفیات او در بیماریهای حساسیت زای ریه، از اهمیت خاصی برخوردار است.
پروفسور Feinberg استاد و ایمونولوژیست دانشگاه لندن برای اولین بار به ابداع روش SRID موفق شد که در برخی از کتابهای ایمونولوژی به اشتباه این کشف را به Manciny نسبت می دهند.
وی همچنین زنجیره ایمونولوژی را در کتاب ایمنی شناسی خود به تصویر کشید و تجربیات زیادی در خالص نمودن آلرژنها و اثرات هیستامین بر روی آلرژیهای چشمی دارد.